چقدر تصمیمات ریز و درشت شما بر پایه حقایق است؟
- نویسنده: مجید قره محمدلو
- تاریخ و زمان ارسال: ساعت

همه ما روزانه دهها تصمیم میگیریم، از انتخاب یک محصول در فروشگاه گرفته تا قضاوت درباره یک شخص یا رویداد. اما آیا این تصمیمها همیشه منطقی و بر پایه حقایق هستند؟ پاسخ کوتاه این است: نه! ذهن ما به طور ناخودآگاه تحت تأثیر سوگیریهای شناختی قرار میگیرد، که میتوانند تصمیمات ما را منحرف کرده و حتی ما را به دام مغالطات بیندازند.
سوگیری شناختی چیست؟
سوگیریهای شناختی الگوهای فکری نادرستی هستند که باعث میشوند اطلاعات را به شکل نادرست پردازش کنیم. این سوگیریها گاهی اوقات مفیدند (مثلاً برای تصمیمگیری سریع)، اما در بسیاری از موارد منجر به قضاوتهای اشتباه و تصمیمات نادرست میشوند. در بسیاری از موارد، سوگیریهای شناختی منطق ما را به چالش میکشند و باعث میشوند که به جای تحلیل دقیق، بر احساسات یا تجربیات محدود خود تکیه کنیم.
تأثیر رسانهها بر سوگیریهای شناختی و شکلگیری شناخت در جامعه
رسانهها یکی از قدرتمندترین ابزارهای شکلدهی به افکار عمومی هستند. آنها نه تنها اطلاعات را منتقل میکنند، بلکه نحوه پردازش این اطلاعات را نیز تحت تأثیر قرار میدهند. در این میان، سوگیریهای شناختی باعث میشوند که ما اطلاعات رسانهای را به شکلی نادرست دریافت و تحلیل کنیم. این تأثیر میتواند در تصمیمات فردی، باورهای اجتماعی و حتی سیاستگذاریهای کلان نقش مهمی داشته باشد. به چند نمونه رایج توجه کنید:
سوگیری تأییدی (Confirmation Bias) و انتخاب گزینشی اطلاعات
رسانهها اغلب طوری عمل میکنند که باورهای موجود افراد را تأیید کنند. به همین دلیل، بسیاری از افراد تنها اخبار و تحلیلهایی را دنبال میکنند که با دیدگاههایشان همخوانی دارد. این باعث میشود که یک فرد با خواندن یک رسانه خاص، احساس کند که «همه» مانند او فکر میکنند، درحالیکه در واقعیت، تنوع گستردهای از دیدگاهها وجود دارد که او از آنها بیخبر است.
نمونه:
فردی که تنها اخبار یک شبکه خبری خاص را دنبال میکند، ممکن است تصور کند که واقعیت همان چیزی است که آن رسانه ارائه میدهد، درحالیکه ممکن است اطلاعات مهمی از منابع دیگر را از دست بدهد.
سوگیری در دسترس بودن (Availability Heuristic) و بزرگنمایی اطلاعات
رسانهها با تکرار زیاد یک موضوع، آن را در ذهن مردم مهمتر از آنچه واقعاً هست جلوه میدهند. این امر باعث میشود که مردم بر اساس این اطلاعات تصمیم بگیرند، بدون اینکه تصویر کلی و دادههای آماری واقعی را در نظر بگیرند.
نمونه:
بعد از وقوع یک حادثه تروریستی، رسانهها ممکن است آن را برای هفتهها پوشش دهند. این باعث میشود که مردم احساس کنند احتمال وقوع حملات تروریستی بسیار بالاست، درحالیکه دادههای واقعی نشان میدهد که احتمال تصادفات جادهای بسیار بیشتر از وقوع چنین حملاتی است.
اثر لنگر (Anchoring Bias) و تأثیرگذاری اولیه رسانهها
اولین اطلاعاتی که رسانهها درباره یک موضوع منتشر میکنند، معمولاً تأثیر عمیقی بر درک ما از آن موضوع دارد. حتی اگر اطلاعات بعدی خلاف آن باشد، ذهن ما به همان تصویر اولیه پایبند میماند.
نمونه:
اگر رسانهای در ابتدا فردی را بهعنوان مجرم معرفی کند، حتی اگر بعداً بیگناهی او ثابت شود، افکار عمومی همچنان او را بهعنوان فردی مشکوک خواهند دید.
سوگیری هزینه هدررفته (Sunk Cost Fallacy) و ماندن در یک باور اشتباه
افرادی که سالها به یک روایت رسانهای باور داشتهاند، حتی در مواجهه با اطلاعات جدید و متناقض، به سختی حاضرند نظر خود را تغییر دهند. رسانهها با تأکید بر اطلاعات قبلی و عدم ارائه دیدگاههای جدید، این سوگیری را تقویت میکنند.
نمونه:
اگر رسانهای سالها یک سیاستمدار را بهعنوان «ناجی کشور» معرفی کند، حتی اگر بعدها فساد او اثبات شود، طرفداران سرسخت او همچنان به حمایت خود ادامه میدهند، چون تغییر نظر برای آنها به معنای پذیرش اشتباه گذشته است.
رسانهها چگونه شناخت عمومی جامعه را شکل میدهند؟
ایجاد چارچوبهای فکری (Framing Effect)
رسانهها با نحوه ارائه اطلاعات، چارچوب فکری مردم را تنظیم میکنند. این چارچوبها میتوانند باعث شوند که مردم یک موضوع را بهعنوان «مشکل» ببینند یا آن را نادیده بگیرند.
نمونه:
اگر رسانهها بیکاری را ناشی از «تنبلی مردم» جلوه دهند، جامعه از سیاستگذاران نمیخواهد که برای ایجاد اشتغال برنامهریزی کنند. اما اگر بیکاری را نتیجه سیاستهای اقتصادی بدانند، مطالبهگری عمومی افزایش خواهد یافت.
تغییر هنجارهای اجتماعی و اخلاقی
رسانهها از طریق سریالها، فیلمها و تبلیغات، ارزشهای جدیدی را در جامعه نهادینه میکنند. برخی از این ارزشها ممکن است مثبت باشند (مانند افزایش حساسیت به محیط زیست)، اما برخی دیگر میتوانند بهصورت کنترلشده برای اهداف خاص هدایت شوند.
نمونه:
یک سریال میتواند عادیسازی مهاجرت را ترویج کند و آن را بهعنوان تنها راه موفقیت نشان دهد، بدون اینکه چالشهای آن را مطرح کند. این امر باعث میشود که قشر نوجوان و جوان بدون تحلیل واقعی، مهاجرت را بهعنوان یک گزینه حتمی در نظر بگیرند.
اثر تکرار (Illusory Truth Effect) و تبدیل شایعه به حقیقت
وقتی یک خبر یا روایت بارها و بارها در رسانههای مختلف تکرار شود، ذهن ما آن را بهعنوان یک حقیقت مسلم میپذیرد، حتی اگر اساساً نادرست باشد.
نمونه:
اگر بارها بشنویم که «فلان کشور دشمن ماست»، حتی بدون داشتن دلایل منطقی و شواهد کافی، آن را باور خواهیم کرد.
رسانهها نه تنها اطلاعات را منتقل میکنند، بلکه نحوه پردازش این اطلاعات را نیز شکل میدهند. سوگیریهای شناختی، همراه با تکنیکهای رسانهای، میتوانند باعث شوند که ما تصمیماتی بگیریم که شاید در نگاه اول منطقی به نظر برسند، اما در واقع ناشی از خطاهای ذهنی و اطلاعات ناقص باشند. آگاهی از این فرآیندها به ما کمک میکند که تصمیمات آگاهانهتر و مستقلتری بگیریم و از تبدیل شدن به ابزار دست رسانهها جلوگیری کنیم.